تمیز و مرتب کردن
I spent two hours cleaning out my desk.
دو ساعت صرف تمیز و مرتب کردن میزم کردم.
بیپول کردن، مفلس کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The gamblers cleaned him out.
قمار بازان او را حسابی سرکیسه کردند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «clean out» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/clean out